امروز اتفاقی بعد مدتها سوار بی از تی شدم
شلوغ بود ؛ چند ایستگاه که گذشت خلوت شد ماشین
و تعداد صندلی های خالی زیاد شد ؛ تو یکی از ایستگاها این دو نفر مامورای عزیز شهرداری اومدن بالا
با کمال تعجب نشستن روی زمین و روی صندلی ها ننشستن
وقتی ازشون سوال کردم چرا رو صندلی نمی شینید ؛ گفتن
لباسامون کثیفه درست نیست
تو کل مسیر من و بقیه مسافرا اصرار می کردیم که بشینن روی صندلی اما قبول نمی کردن ؛ اونجا بود که فهمیدم شعور و شخصیت هیچ ربطی به شغل و جایگاه توی اجتماع نداره
اونجا بود که فهمیدم چقد کم داریم از این آدما تو کشورمون